وقتی که روزگار دلم رو به راه بود
تنها گناه کوچک من یک نگاه بود
گفتم خدا بزرگتر از دستهای ماست
وقتی خودش به پاکی عشقم گواه بود
ادامه مطلب ...بخواب آرام اینجا یک نفر بیدار بیدار است
در این ویرانه ها یک سایه در آغوش دیوار است
همین شبگرد دیوانه همین معشوق دیرین را
چه ارزان میخرد از چشمهایت خواب شیرین را
ادامه مطلب ...
با که قسمت کنم این شب بارانی را
به کدام ابر دهم این دل طوفانی را
به کدام آینه باید پس ازاین تکیه کنم
تا که رسوا نکند این غم پنهانی را
ادامه مطلب ...سلام ای شانه هایت تکیه گاه امن چشمانم
سلام ای دستهایت سایبانی امن بر جانم
من از چشم پر آشوبت نگاهی پاک میخواهم
تو را ازآسمانها اززمین ازخاک میخواهم
ادامه مطلب ...