غم پنهانی


با که قسمت کنم این شب بارانی را

به کدام ابر دهم این دل طوفانی را

 

به کدام آینه باید پس ازاین تکیه کنم

تا که رسوا نکند این غم پنهانی را

 

چارچوب دلم از یاد غمت پر شده است

کاش آزاد کنی برده ی زندانی را

 

آسمان را به چه حقی به زمین اوردی

تا که توجیح کنی عشق خیابانی را

 

من که گفتم شب این پنجره نافرجام است

من که گفتم همه ی آنچه که میدانی را

 

استحان های غزل بی تو پر از دی ماه اند

آه...آتش بزن این سوز زمستانی را

 

آه... ای قبله ی نا امن و فریبنده ی من

از سرم برده غمت شوق مسلمانی را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد